نامه یک پسر به مادرش
نامه یک پسر به مادرش


نامه فرزندی به مادرش که از دنیا رفته

 

مادر سلام!

دلم خیلی برایت تنگ شده.

بهشت را دیده ای و ما را فراموش کرده ای؟

مادر! دنیا خیلی کوچک است. چه زود جواب آدم را می دهد.

اصلا فکر نمیکردم که نریمان، پسرم روزی جلو من بایستد.

دیروز نریمان به چشم های من نگاه کرد و گفت:نه تنها درس نمیخوانم

بلکه سر کار هم نمیروم و دوستی ام را با کامران قطع نمیکنم.

می دانی مادر، این حرف ها را که شنیدم،یادهمان صحنه قدیم افتادم.

برای چندمین بار آن صحنه جلوی چشمم آمد.

می دانی که کدام را میگویم؛

همان که من جوان بودم و تو التماس میکردی و میگفتی:

مادر! تو رو خدا درست را رها نکن.اگر هم درس نمی خوانی برو سربازی

کارتت را بگیر تا جایی استخدام شوی.

ولی پایم را در یک کفش کردم و گفتم:

نه تنها درس نمیخوانم بلکه سربازی هم نمیروم میخواهم مغازه باز کنم .

مادرم! آن روز شکستن را در چشمت دیدم ولی غرور جوانی ام نگذاشت

از حرفم برگردم.

مادرم! من آن روز اشکهای پنهانت را دیدم ،ولی دلم نرم نشد.

خم شدن کمرت را دیدم ،ولی نفهمیدم.

یادت می آید رابطه مان کم شده بود تا این که یک روزکاغذی در جیبم دیدم

که رویش نوشته بود: ...و بالوالدین احسانا....

فهمیدم کار شماست،از دست خطت.

دیروز هم کمر من شکست .

میوه زندگی ام ،ثمره ام همان کسی که طاقت نداشتم خاری به دستش برود،

همان کاری کرد که می ترسیدم.

دیروز موهای سفیدم دو برابر شد.اشک ریختم ولی پنهانی.

به خدا التماس کردم ،شکایت کردم

مادر! من همان موقع که دست خطت را تو جیبم دیدم تصمیم گرفتم جبران کنم

ولی پسر من از دستم رفت

مادر! دیشب اصلا نخوابیدم خیلی ذهنم خراب بود .از آینده اش میترسم .

مادرم! می دانم که تو الان پیش خدا هستی و نامه ام را می بینی و می خوانی

و به نیاتم آگاهی.

بگو به خدایمان که از همان حرفی که به شما زدم پشیمانم؛

از همان یک لحظه تندی و عصبانیت پشیمانم؛بگو پسرت غلط کرد کمکش کن .

مادرم! خواهش می کنم تنهایم نگذار.خیلی به کمکت احتیاج دارم.

بیشتر از همیشه تنها هستم به خدا بگو کمکمان کند

مادر جان ! همیشه عکست جلوی چشمم است و یادت در ذهنم

.تا نامه بعد خدانگهدار........                          
                                     





:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات